چــیـــزهــــایـــــی وجــــود دارد کـــه نــمیخـواهـیـم اتـفــاق بـیـفـتـد امـا مــجــبـوریــم بــپــذیـریــم… چــیـزهــایــی کــه نــمــیــخــواهـیــم بــدانـــیــم امـــا مــجـــبــوریـــم یــاد بــگـیـریـم…. و ادمـــهـــایـــی کــه نــمــیــتــوانــیــم بــدون آنــها زنــدگـــی کنیم امــا مـــجـــبـــوریــــم رهــــایـــشـــان کـــنـــیـــم…
خواستم گلــــــــــــــــه کنم از نامهـــــــــــــــــربانــــــی هایت . . .
امــــــــــــــــــــــــّـــــــــــــا . . .
خوب کـــــــــه فکـــــــــــــر میکنم . . .
مـــــــــــــــن بی مقدمه عاشق تـــــــــــو شدم . . .
تقصیـــــــــر تــــو نیست . . . اشتبـــــــاه مَـــــن است
حواست هست؟
شهریور است ...
کم کم فکر باد و باران باش ...
شاید کسی تمام گریه هایش را برای پاییز گذاشته باشد
این آخَـــرـین بارَم بــــود __
دیگر احسـ ــاسمـ را برـآی کسـ ـــے عـــریـ ـآن نمــــے کنم .......
صداقــــ ــت ، یعنــــے حماقــــ ــت..
قهوه ی تلخ نبودنت
لبهای پوسیده روی فنجان
تب هذیان زده و نبض خواب الود...
و شعری یخ زده روی کاغذ...
اصلا
هوا زرد میشود
سرد میشود
و درد در هوای من می پیچد
نه صبح می بارد
و نه شب چکه میکند
من سودا زده، بی سامانم...!!!
می فهمی؟؟؟!!
عاشق هم بودیم...
یه اشتباه کردم...
بهم گفت دوستت دارم،
اما "نمیخوامت"
اگه میخوای باهام باش اما بهتر از تو رو که پیدا کردم،
شما رو بخیر و ما رو به سلامت...
فقط یه عاشق میدونه چقدر داغون شدم
حــــواست بـہ دلتــ باشد . . .
آن را هـــر جایــــے نگــذار!
ایــن روزهــــــا دل را میــدزدند . . .
بــعد ڪہ بہ دردشـــان نـخــورد
جـای صـــندوق پـستـــ آنــــرا در سطل آشـــــغال مے اندازند !
و تــو خوبــ مـیـــــدانے دلے که اَلمثنے شد!
دیــگر دِلــــ نمـیشود
من خدایی دارم،
که در این نزدیکیست
نه در آن بالاها
مهربان، خوب، قشنگ
چهرهاش نورانیست
گاهگاهی سخنی میگوید،
با دل کوچک من،
سادهتر از سخن ساده من
او مرا میفهمد
او مرا میخواند
او مرا میخواهد
او همه درد مرا میداند
یاد او ذکر من است،
در غم و در شادی
چون به غم مینگرم،
آن زمان رقصکنان میخندم
که خدا یار من است،
که خدا در همه جا یاد من است
او خداییست که همواره مرا میخواهد
او مرا میخواند
او همه درد مرا میداند
تنها نشستهای
چای مینوشی و بغض می کنی !
سیگار پشت سیگار . . .
هیچ کس تو را به یاد نمیآورد !
این همه آدم ، روی کهکشان به این بزرگی ؛
و تو حتی آرزوی یکی نبودی !
ϰ-†нêmê§ |